گنجینه های از فرهنگ عامیانه مردم افغانستان
انجنیر سخی ارزگانی انجنیر سخی ارزگانی

بخش سوم

تا اینجا جسته و گریخته با همه کاستی ها در حول و حوش چند ضرب المثل گزیده خویش و مرتبط با آن به صورت شتابناک برخی از سروده های نصحیت انگیز و عبرت آور عارفان و شاعران وقت را نیز وام گرفته و تبصره های ولو مؤجز و شاید هم بی ربط هم در زمینه صورت گرفته، که قبلا برای خوانندگان گرامی تقدیم گردید. گلچین چند کلامی از اشعار شعراء و اربابان سخن جهت تشریح ضرب المثل ها برای کسانی که تا هنوز به آن برنخورده اند و به خصوص برای جوانان، شاگردان، دانش جویان و شیفتگان ادب و فرهنگ کشور ما و سایرین که به زبان فارسی دری را بلد هستند، خالی از فایده نخواهد بود. و برای اشخاصی که این اشعار را می دانند یک لست مختصر از نمونه کلام چند شاعر طرازاول در خدمت شان قرار داده شده که بازهم ضرر نخواهد داشت و در صورت لزوم از آن استفاده کرده می توانند. و همچنان با ادامه آن به صورت ذیل می پردازم:

 

ارکس کند با خود کند ( هرکس هرچه کند، به خودش می کند) ( 1):

و یا اینکه گویند: « نیک کنی از نیک تر آید، بد کنی از بد بدتر آید.». و یا اینکه گفته اند: «هرعمل، عکس العمل خود را دارد.»، اینها نیز با مثل فوق مطابق دارند. در این راستا گزینهء از کلام چند شاعر واراسته و شهیر زبان پارسی دری را به صورت زیر با هم به خوانش می گیریم و داوری را به خوانندگان دوست داشتنی و گرانقدر خویش واگذار می گردم:

میرزا عبدالقادر بیدل:

جهان دار مکافاتســت و دارد طـــبع آئینه 

  به هر صورت که گردی عکس خود را همچنان بینی

حضرت مولوی:

از مکافــــــات عمــــــل غافــــل مشـــــو   

 گـــــندم  ز گـــــندم برویـــــد جــو ز جـــــو

ناصر خسرو بزرگوار:

انگشت مــکن رنجه به در کوفتــن کـــس    

 تا کــس نــکند رنجه به در کوفــتنت مشــت

عیسـی به رهـــی دیــد یکی کشـته فتـــاده 

   حیـران شد و بگرفت به دنـدان سر انگشــت

گفتــا که را کشتـــی تا کشــته شـــدی زار 

   تــا بـاز کـه اورا بکــشد، آنـکه تو را کشـت

ظهیر:

آنچــه دی کاشـته ای می کنی امروز درو   

  طمـع خوشــهء گـــندم مــکن از دانــهء جــو

حضرت سعدی:

بـــــه جــــز کشــــته خوشــــتن نـــدروی  

  چـــو دشنـــــام گــــــــویی دعـــا نشــــــنوی

مولوی خداوندگار بلخ:

ایــــن جهـــــان کـــوه است و فعل ما نـدا

     ســــوی مــــا آیـــــد نــــــــــدها را صـــــــدا

اسدی:

مینــــداز سنـــــــگ گــــــران از بــــرت  

  کــــه چــــون بــــاز گـــردد فتـــــد بر سـرت

فردوسی بزرگوار:

چـــــو نیــــکی کنـــــی نیـــکی آیــد برت    

 بــــدی را بــــدی باشــــد انـــــــدر خـــورت

حضرت امیر خسرو:

آنــــــکه کـــــــردار بـــــــد روا بــــــــیند     

خـــود ز کــــردار خــود جفــا بــــــیند ( 2)

آیا نگرش ها و نگارش های ادباء و شعراء و همقطاران شان بازتاب دهنده ای حد اقل از بخش های از واقعیت های عینی جوامع مشخص زمان و مکان شان نبوده و نیستند؟

 آیا برخی از این چنین نگرش ها و داشته های توصیه آمیز، رهمنود دهنده و دارایی غبرت انگیز سخنوران و عارفان اعصار گذشته هنوز هم برای نسل های کنونی و آیندگان سازنده و پربار نمی باشند؟ اگر انسان های نیازمند گیتی و به خصوص مردمان ما از آن ثرؤت های سازندهء فکری شاعران و عصارهء داشته های ارزشمند اندیشمندان، هنرمندان، علما، تمدن آفرینان، فرهنگیان، سازندگان تاریخ و خردمندان عصر کهنه و جدید بهرهء لازم را مطابق ضرورت زمان به سود خودها ببرند؛ آیا برای شخصیت سازی گوهر نوینی انسانی، همبستگی سالم ملی، کثرتگرایی، دیگر پذیری، غنامندی فرهنگ ملی و... جامعه افغانستان تدریجا کمک نخواهند نمود؟

 

از دونیا خوردو کده دونیا دیدو خبه ( از دنیا خوردن، دنیا دیدن بهتر است) ( 3 ):

آقای حسینعلی یزدانی ( حاج کاظم) در اثر خویش چنین می نگارد:

« آدم جهان دیده چشمش بازه.» ( 4)

آنچه در این دو ضرب المثل مد نظر است، «ارزش» سفر برای انسان می باشد که امروز انسان ها از آن سودی فراوان برده و می برند. بیرون رفت یک انسان از چهار دیوار منزل، قریه، ولسوالی، قبیله، ولایت، قوم و کشورش ولو با هر انگیزه ای که همراه باشد، خواهی و نخواهی انسان را با پدیده ها، محیط، اکناف، فرهنگ های جدید و مردم ناشناخته قرار می دهد و مناسبات تازه ای برایش خلق می شوند. اگر این سفر به خصوص که به مقاصد، جهان گردی، بازرگانی، علمی، ژورنالستی، مسایل پژوهشی، جامعه شناسی، فرهنگی، انسان شناسی، هنری و... تحقیقات امور طبیعی در خارج از منطقه و کشور صورت می گیرد؛ آنگاه ذهن انسان چیزهای تازه و بکر را حاصل نموده و «جهان» فکری و درونی یک نواخت و محدودش در بستر جهش نوینی و تکامل پویا قرار می گیرد. اینجاست که دیگر محیط و مناطق دیگران را با اندازه حلقه سر چاه فکر نکرده و بلکه فراتر از آن می داند. یعنی سفر در محدودهء خود یک جرقهء روانی و حرکت بدنی جدید را در وجود انسان ایجاد نموده و اورا در بستر ترقی، شکوفایی اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، هنری و... جهان نگری خواهی و نخواهی قرار می دهد.

دو مثال از افغانستان داریم:

1- هموطنان ما خوب به حافظه دارند؛ زمانیکه یک عسکر وظیفه اش را خارج از منطقه یا ولسوالی و یا ولایت خویش برای مدت دو سال سپری نموده و بعد به منزل خویش بر می گردد؛ آنگاه آن چیزهای را که در محیط غیر از منطقه خود مشاهده و تجربه نموده است برای مردم بازگو گرده و در ضمن در کانون خانوادگی و منطقوی خویش یک نوع خواهان تحول جدید می گردد. خاطرات عسکری که نوع مسافرت وظیفوی است تا لب گور از یادش نمی رود و ذهش همواره از این تجربه مسافرت آب می خورد.

2- مهاجرت های اجباری مردم ما طی سه دههء جنگ و بحران اخیر هرچند که با مصائب فراوان همراه بوده و به مردم تلفات جانی، خسارات مادی، فرهنگی و... جبران ناپذیر عاید گردیدند، آوارگان ما در خارج که با توهین، شنکجه، بی سرنوشتی، بی وطنی، مشکلات، هردم شهیدی و... فراوان عملا مواجه شدند؛ اما مهاجرین ما در زمان آوارگی خود بیشتر به محبت میهن آبایی خویش متوجه گردیدند و به عشق وطن و مردمش زیاد پی بردند.

این چنین مهاجرت بدترین حالت دوری از وطن بود که بازهم آوارگان کشور ما حد اقل از نگاه ذهنی و  روابط اجتماعی وضع شان تغییر نمود که تا زنده هستند ماجرای مهاجرت ها و مسافرت های اجباری و مصیبت آفرین را فراموش نخواهند نمود. از سوی دیگر اینکه بیجاه شدگان با مهاجرت خویش آماده مبارزه به خاطر «آزادی» میهن از قید نیروهای خارجی و طرفدارانش گردیدند و این خود جایگاه ویژه ای را در تاریخ افغانستان دارد که از بحث خارج می باشد. باز هم به گفته معروف که گویند: « سفر، خام را پخته کند.»، کاملا مصداق عینی دارد.

روی این ملحوظ، سفر با هر شکلی که باشد، چه اجباری، چه رسمی، چه تفریحی و چه دلخواه باشد، با نگرش و نگارش عارفان و سخنوران جامعه سودمند بوده و می باشند.

زمانیکه پس از سقوط حاکمیت قرون وسطایی طالبان، وضع در کشور ما تغییر نمود با وجود شرایط نامناسب اقتصادی، بهداشتی، کار، بی سرپناهی، ناامنی، عملیات تروریستی- انتحاری طالبان و... در حدود پنج میلیون نفر مهاجر سیل آسا در طی این شش سال به میهن عزیز شان به افغانستان برگشتند و متباقی هم در حال عودت مجدد به وطن شان هستند.

اینک در ارتباط این ضرب المثل فوق نمونه کلامی چندی از شعرای وقت را نقل نموده و به خوانش هموطنان گرامی و سایر علاقه مندان محترم خویش قرار می دهم تا آن را با داوری و موازنه فکری خویش قرار داده و خود قضاوت نمایند:

انوری:

ســـفر مربی مــرد است و آستانهء جـــــاه  

   سفــر خزانهء مال است و اوستـــاد هـــــنر

به شهر خویش درون بی خطر بود مـردم   

   به کان خویش درون بی بهار بود گوهــــر

درخت اگر متحرک شدی ز جای به جایی    

 نه جـــور اره کشیــدی و نه جفــــای تبـــر

سعدی:

بســـیار ســفر بایــد تــا پخته شـــود خامی 

   صوفی نــشود صافی تا در نـــکشد جامی

معزی:

عیسی مسیــح گشت چو راه سـفر گرفـــت   

  موســی کلیم گشـت چــو افتــاد در ســــفر

انـــدر ســـفر بلنــــد همــی گـــردد آفتــاب 

   انـــدر ســفر کمــــال پــذیرد همـــی قمــر

نصرالله فلسفی:

سفــــــر آزمــــــوده کنــــــــد مـــــــرد را   

 هــــم از دل بــــرانـــــد غـــــــم و درد را

مــــر او را سیــــه روز بایـــد شمــــــــرد  

  کـــه یــک جــا بــــزاد و بمـاند  و بمـــرد

عنصری:

چو شــد به دریــا آب روان و کــرد قــرار  

  تبــاه و بـی مزه و تــــلخ گــردد و بـــی بر

ز بعد آنـکه سفــر کــرد چون فــرود آیـــد 

   به لطف روح فرود آید و به طعم شکر( 5)

آیا عصارهء سخنان این چنین نخبگان ادبی، فکری، اجتماعی در مورد «سفر» برای مردمان جامعه مفید نبوده و نیست؟

آیا سفر، انسان را در محک آزمایش های گوناگون روزگار قرار نمی دهد؟

آیا سفر، گوش و چشم، ذهن و روان انسان را در بستر تحولات جدید قرار نمی دهد؟

آیا سفر هم با نوبه خود، آموزگار و معلم انسان در راه ترقی و حیات نوین اجتماعی نمی باشد؟

آیا منظور از «سفر» در این مثل و چکیده ای از سروده های سرایشگران طراز اول زبان پارسی دری به معنای حرکت، جهش و پو یایی به غرض کشف و شناسایی جهان نو، ایجاد حیات نو، افکار نو، پیشترفت گوناگون اجتماعی جامعه و نظایر آن نبوده و نیست؟

 

خلق نیکو خلق را شکار کند ( و یا اخلاق نیک جهان را انحصار کند ):

وقتی که اخلاق نیکو یک پدیده تکاملی مثبت اجتماعی به حساب می آید؛ در جوار آن مقوله های از قبیل تسامح، بردباری، تواضع، خوش خلقی، تحمل پذیری، حسن نیت، رواداری، خوبی، آدمیت، دست گیری از مستمندان، نوازش اطفال، عیادت مریضان، مساعدت با سالمندان و... تقوای اجتماعی- سیاسی نه تنها بیجا نخواهند بود، بلکه متمم خلق نیک «آدمیت» نیز می باشند. در حقیقت این چنین صفات در نقطه مقابل خشونت، بدنگری، تعصب، خود خواهی، خیره سری، دشمنی، ویرانی، غارت، تمدن ستیزی، جنگ و... جزمگرایی قرار دارند که افراد جامعه را به سمت همپذیری، مهرورزی، نوع دوستی، آشتی اتنیکی، سعادت اجتماعی، همبستگی ملی، آزادگی مدنی، خرد ورزی و... بالاخیره انسان نگری دعوت می نمایند. لذا، چکیده از این سروده های شاعران ولو که در عصر و زمان خاص شان در خدمت مردم گذاشته شده اند؛ حتا خیلی از این اندوخته های ارزشمند برای نسل کنون و آیندگان نیز خالی از مفاد نخواهند بود. در این زمینه یک نمونه از خلق نیکو را با واژه های تواضع و آدمیت نقل نموده و در ارتباط آن نمونه های کلامی از شاعران چندی خدمت خوانندگان علاقه مند فرهنگ، ادب، اجتماع ، انسان و انسانیت تقدیم می گردد:

 


تواضع:

سعدی به شخص حریص و سرکش چنین توصیه می نماید:

ز خــاک آفــریدیــت خــداوند پـــاک     پس ای بــنده افتادگی کن چو خـاک

حریص و جهانسوز و سرکش مباش     ز خــاک آفــریــدنــت، آتـش مبـاش

چـــو گــردن کشــید آتــش هولنــاک     ببـیچارگــی تــن بینداخــت خــــاک

چــو آن سرفــرازی نمـود این کمـی     از آن دیو کردند، از این آدمی ( 6)

فردوسی در اینجا نتیجه برد باری و سبکسری را با هم مقایسه می کند:

ســـر مـــردمی بـــرد بـــاری بـــود  

  سبکسر همیشه به خواری بود ( 7)

محو در خود خواهی و در خود پرستی گشته ایم    

  مملکت ویران شد و در خواب خرگوشیم مــا

از جهان هوشـــدارها هر روز می آید به گــوش  

  غرق خود بینی شدیم و پنبه در گوشیم ما ( 8)

اگر یک انسان از تکبر، خود خواهی، برتری جویی و ستمگری دست برداشته و به تسامح، تواضع، تساهل و همنوع پذیری متوصل گردد؛ آنگاه است که حاصلش به خلق الله می رسد. سعدی در این باره کلامی دارد که باهم می خوانیم:

تواضـــع کنــــــد هوشمنـــــد گـــــزیـــن 

  نهـــــد شـــاخ پــــر میــــوه بـــر زمـــین ( 9)

سنایی در این سخن خویش داشتن تواضع را برای انسان پربرکت و مثمر سمر ارزیابی نموده و نتیجه تکبر و خیره سری را ذلالت، هردم شهیدی و خواری معرفی می دارد:

از تواضــع بزرگوار شـــوی   

  وز تــکبر ذلیل و خوار شــــوی ( 10)

هر کسی که از تواضع، لطف، شفقت و مهر وزی در مناسبات اجتماعی خویش عملا برخورد باشد؛ مقام آبرومند و تزلزل ناپذیر از آن او است. کلام  سعدی را در زمینه باهم می خوانیم:

بلــندیت بایـد، تواضع گزین  

 که آن بـام را نیست سلم جز این ( 11)

خوش خلقی  و تواضع در برابر خود پسندی و تکبر قرار دارند که سخنوران ذیل در زمینه کلامی دارند:

حافظ ، تکبر و خود پسندی را چنین معرفی می دارد:

نیکنامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار 

 خود پسندی جان من برهان نادانی بود

عراقی، خودستایی را نشانه از بی خردی و جهل می داند:

خود ســـتوده است هر که اهـــل بـــود    

 خود ستـــایی نشــان جــــهل بـــود

فیضی، در مودر خود پسندی گوید:

خود پسنــــدی مــــکن که اهـــل نــظر   

 کــم پسنــدند خود پســندان را ( 12)

سعدی نتیجه تواضع و تکبر را اینگونه به نظم آورده است:

بزرگـــان نــکردند  در خود نـگاه     خدا بینــی از خویشـــتن بین مــخواه

بزرگی بنــاموس و گفـــتار نیست     بلنــدی بدعـــــوی و پنــدار نیســـت

تـــواضــع ســر رفعــت افرازدت     تکبـــر بخــــــاک انــــدر انـــدازدت

بــگردن فــــتد سرکـش تند خـوی     بلندیـت بایــد، بلنـدی مــجوی ( 13)

بابا افضل، معتقد است که اگر ده صفات منفی ذیل از درون یک انسان پاکیزه گردد؛ آن وقت است انسان مانند آئینه وارد عرصه صلح، تواضع و نیکی در اجتماع می گردد:

خواهی که شـود دل تـو چون آئینــه     ده چــیز بــرون کن تـــو از درون سیــنه

کبر و حسد و ظلم و حرام و غیـبت    بخل و طمع و حرص و ریا و کینه ( 14)

اگر قدرتمداران، ثرؤمندان و اشرافیت از تواضع کار گیرند، یک صفت پسندیدهء در میان مردم به حساب می آید. و اگر بینوایان و گدایان تواضع می نمایند، ناشی از تنگ دستی و فقر روزگارشان اند. سعدی هم در این زمینه کلامی دارد:

تواضع ز گردن فرازان نکوست    گدا گر تواضع کند خوی اوست ( 15)

حیات انسان پر از فراز و نشیب است. اگر توانمندی دست بینوایان را نیگرد، روزی در موقعیت فقراء قرار خواهد گرفت. سعدی در این زمینه می گوید:

تو نـــیزار تکــبر کنـی، همــچنان     نمــایی، کـــه پیشــت تکبـــــر کنـــان

چــو استــاده ای بـر مقــامی بلــند     بــر افتــاده- گــر هوشمـــندی- مخنـد

بســا ایستــاده در آمـــــد ز پــــای     کــه افتــادگانـش گرفتنــد جای ( 16)

اگر کسی که در روابط اجتماعی خویش از فروتنی و بردباری لازم کار می گیرد، بالاخیره در قلب مردم لانه نموده و صبغه ای پسندیدهء انسانی خویش را در این محدوده به نمایش خواهد گذاشت. فردوسی در این زمینه کلام نغزی دارد:

کســی که فروتــن تر و رادتــر     دل دوستــانش ازو شــادتــر ( 17)

وقتی که یک انسان با عدم ویژگی های خود گذری، تسامح ، تواضع وغیره دچار باشد؛ آنگاه همواره با خیره سری، خشونت، تنگ نگری، خود خواهی زیست نموده و هیچ دوست در میان مردم و حتا در خانواده خویش نخواهد داشت. و اگر یک شخص در روابط اجتماعی خود از تعقل، تساهل، اخلاق نیکو، فروتنی و خرد سازنده استفاده جوید؛ آن زمان است که دشمنی را به دوستی، دشمن را به دوست، زشتی را به زیبایی و... مبدل خواهد نمود. در این زمینه کلام دلنشین سعدی را با هم می خوانیم:

بنـرمی ز دشمــن توان کرد دوســت    چو با دوست سختی کنی، دشمن اوست( 18)  

اسدی، عمل نیکو را این چنین توصیف می کند:

بــدی گــرچه کــردن تــوان با کسی    چو نیــکی کنــی بهتــر آیــد بســی ( 19)

کرامت انسانی یک انسان با صفات و عمکردهای پسندیده، ارزشمند و مفید اش در اجتماع تبلور پیدا می کند. یک انسان با واصاف نیکو و خجسته خویش در برابر افراد از خود پایین تر و حتا بالاتر می تواند که قلوب همه را شکار می نماید و خلق الله را از آن خود می سازد. سعدی می گوید:

باخــلاق با هر که بیــنی، بــساز    اگــر زیر دستست، اگــر سرفــــــــراز

که این گردن از نازکی بر کـشد      بگفتـار خوش، و آن سر اندر کشـــــد

بشیرین زبانی تـــوان برد گــوی     که پــیوســته تلـخی برد تـــند خــــوی

تو شیــرین زبانی ز سعدی بگیر     ترشــروی را گــو بتلخی بمـیر ( 20)  

نتیجه فروتنی و تواضع در منطق سعدی اینگونه است:

تواضع کـــند هوشمــند گـــــزین    نهــد شــاخ پرمـیوه سر بر زمین (21)

سعدی ضمنا در این سخن خویش خصوصیت مرد سالاری شوهر را که همانا زشتی، خیره سری، بدنگری و ظلم در برابر خانمش است، از زبان همسرش اخلاق نیک و بد را اینگونه بیان می دارد:

زنی گفــت بازی کنــان شوی را     عســـل تلـــخ باشـــد تـــــرشـــروی را

بدوزخ برد مرد را خوی زشــت     که اخلاق نیک آمدست از بهشت ( 22)

از نگای نظامی، سرفرازی در عملکردهای مردم نوازی یک انسان تبلور پیدا می کند:

همــه مـــردمی سرفرازی کنــد    سرآن شـــد که مــردم نوازی کند ( 23)  

نرمی و تواضع، خشم را فرو می نشاند، دشمنی ها را کاهش می دهد، گردن فرازان را از سر خصم و تند خویی به پایین آورده و زمینه صلح، همپذیری، دوستی و انسان نگری را در مناسبات اجتماعی بارور می نمایند. در این راستا نگرش سعدی را مورد توجه قرار می دهیم:

تواضع کــن ایدوســت با خصم تنــد    که نــرمی کنـد تیــغ برنـده کنــد ( 24)

به قول مشهور که گویند: « گردن نرم را شمشیر نمی برد.»، مصداق کلام سعدی است.

فردوسی،  بردباری و تحمل را پایه خرد دانسته و می گوید:

ستــــــون خـــــرد بردبـــاری بــــود     چو تیزی کند تن به خواری بود ( 25)

سعدی، نتیجه فروتی را این چنین بیان می دارد:

فــروتــــن بـــود هوشمنــد گــــزین    نــهد شــاخ پر میوه سر بر زمین ( 26)

تکبر، بلند پروازی و خود پرستی جای را برای تواضع، مدارا و تسامح نگذاشته و زشتی ها و بدی ها را در عوض نیکی ها و حیات مسالمت آمیز جاگزین می نمایند. ناصر خسرو در این زمینه سخنی ماندگار دارد:

تواضــع مر تـــــو را دارد گرامــی    ز کبــر آیــد بــــدی در نیکنامی ( 27)

فردوسی، باورش را در مورد نتیجه تندی و نرمی با صراحت چنین بیان می دارد:

که تنـــدی و تیــزی نیــاید به کــــار    به نرمی برآید ز سوراخ مار ( 28)

سعدی؛ اخلاق نیکو، شیرین کلامی و صفات خجسته انسانی یک شخص را اینگونه ترسیم می نماید:

به شــیرین زبانی و لطف و خوشی     توانـی که پیــلی به مویــی کشی ( 29)

ناصر خسرو، شیوه به کار برد نرمی را بر فرد جاهل، رمز کامیابی می داند:

به نرمی ظفر جوی بر خصم جاهل    که که را به نرمی کند پست باران ( 30)

و یا اینکه به قول معروف که گویند: «گره که به دست باز گردد، حاجت به دندان نیست.»، با سخنان فوق همخوانی دارد.

 

آدمیت:

آیا آدمیت، عملا در اوصاف پسندیدهء انسانی در مناسبات اجتماعی جامعه بازتاب پیدا نمی کند؟

اگر یک شخص و یا یک جمع که فاقد ویژگی ها و عملکردهای هم پذیری، تواضع، اخلاق نیک، محبت و انسان دوستی باشند؛ چگونه ممکن است که با اندیشه ناپاک و خصوصیات غیر آدمی خود به درد جامعه و سرزمینش بخورند؟ حال در این باره به سراغ سعدی می رویم که چه پیامی دارد:

نخسـت آدمی ســیرتی پیشه کـــن    پس آنگه ملــک خویی اندیــشه کــن ( 31)

این سروده سعدی یکی از نگارش های مشهور وی در مورد آدمیت است که اینک با هم به خوانش می گیریم:

تـــــن آدمـــی شــریفســـت بجــــــان آدمــــــــیت    

 نه همین لباس زیباست نشــــان آدمــــیت

اگر آدمـــی بچشمست و دهـــان و گــوش و بینی     

چه میان نقش دیوار و میــــان آدمــــیت؟

خور و خواب و خشم و شهوت شغبست و جهل و ظلمت     

 حـیوان خبر ندارد ز جهــــــان آدمــــیت

بحقیقــــت آدمـــی باش، و گـــرنه مرغ باشــــــد      

که همین سخن بگوید بزبـــــان آدمــــیت

مـــگر آدمــی نـــبودی که اســـیر دیو مانــــدی؟      

که فرشــته ره نــدارد بمــــکان آدمــــیت

اگــــر ایـــن درنده خویـــی ز طبیعتــت بمـــیرد     

 همه عمر زنده باشـی بـــــروان آدمــــیت

رســــد آدمــی بــجایـــی که بــجـــز خدا نبیــــند     

  بنگر که تا چه حدست مــــکان آدمــــیت

طیــــران مرغ دیـــدی تــو زپــای بند شــــهوت    

  بـــدرآی تـــا ببـــینی طیــــــران آدمــــیت

نه بیـــان فضــل کـــردم، که نصیحت تو گفتـــم      

منابع:

1- ص 75  «امثال و حکم مردم هزاره»، گردآوری و پژوهش: محمد جواد خاوری، چاپ اول: 1380

2- صفحات 75- 76 «امثال و حکم مردم هزاره»، گردآوری و پژوهش: محمد جواد خاوری، چاپ اول: 1380

3 - ص 94 «امثال و حکم مردم هزاره»، گردآوری و پژوهش: محمد جواد خاوری، چاپ اول: 1380

4- ص 125 « فرهنگ عامیانه طوایف هزاره»، مؤلف: حسینعلی یزدانی ( حاج کاظم)، چاپ: زمستان 1371 مشهد مقدس

5- ص 94 «امثال و حکم مردم هزاره»، گردآوری و پژوهش: محمد جواد خاوری، چاپ اول: 1380

6- ص 121 بوستان سعدی «کلیات سعدی» چاپ دوم: بهار 1364 تهران

7- ص 171 « امثال و حکم مردم هزاره»، گردآوری و پژوهش: محمد جواد خاوری، چاپ اول: 1380 ایران

8- صفحات 218- 219 «داغ وطن» ، مؤلف: حبیب الله خواجه عمری، چاپ اول:1384

9- ص 121 بوستان سعدی «کلیات سعدی» چاپ دوم: بهار 1364 تهران

10- ص 86 « امثال و حکم مردم هزاره»، گردآوری و پژوهش: محمد جواد خاوری، چاپ اول: 1380 ایران

11- ص 121 بوستان سعدی «کلیات سعدی» چاپ دوم: بهار 1364 تهران

12- ص 166« امثال و حکم مردم هزاره»، گردآوری و پژوهش: محمد جواد خاوری، چاپ اول: 1380 ایران

13- ص 122- 123بوستان سعدی «کلیات سعدی» چاپ دوم: بهار 1364 تهران

14- ص 178 « امثال و حکم مردم هزاره»، گردآوری و پژوهش: محمد جواد خاوری، چاپ اول: 1380 ایران

15- ص 86 « امثال و حکم مردم هزاره»، گردآوری و پژوهش: محمد جواد خاوری، چاپ اول: 1380 ایران

16- ص 123 بوستان سعدی « کلیات سعید» چاپ دوم: بهار 1364 تهران

17- ص 86 « امثال و حکم مردم هزاره»، گردآوری و پژوهش: محمد جواد خاوری، چاپ اول: 1380 ایران

18- ص 132 بوستان سعدی « کلیات سعدی» چاپ دوم: بهار 1364 تهران

19- ص 179 « امثال و حکم مردم هزاره»، گردآوری و پژوهش: محمد جواد خاوری، چاپ اول: 1380 ایران

20- ص 132 بوستان سعدی « کلیات سعدی» چاپ دوم: بهار 1364 تهران

21- ص 86 « امثال و حکم مردم هزاره»، گردآوری و پژوهش: محمد جواد خاوری، چاپ اول: 1380 ایران

22- ص 133 بوستان سعدی « کلیات سعدی» چاپ دوم: بهار 1364 تهران

23- ص 206 « امثال و حکم مردم هزاره»، گردآوری و پژوهش: محمد جواد خاوری، چاپ اول: 1380 ایران

24- ص 141 بوستان سعدی « کلیات سعدی» چاپ دوم: بهار 1364 تهران

25- ص 217 « امثال و حکم مردم هزاره»، گردآوری و پژوهش: محمد جواد خاوری، چاپ اول: 1380 ایران

26- ص 149 بوستان سعدی « کلیات سعدی» چاپ دوم: بهار 1364 تهران

27- ص  119 « امثال و حکم مردم هزاره»، گردآوری و پژوهش: محمد جواد خاوری، چاپ اول: 1380 ایران

28- ص 362 « امثال و حکم مردم هزاره»، گردآوری و پژوهش: محمد جواد خاوری، چاپ اول: 1380 ایران

29- ص 362« امثال و حکم مردم هزاره»، گردآوری و پژوهش: محمد جواد خاوری، چاپ اول: 1380 ایران

30- ص 362 « امثال و حکم مردم هزاره»، گردآوری و پژوهش: محمد جواد خاوری، چاپ اول: 1380 ایران

31- ص 168 بوستان سعدی « کلیات سعدی » چاپ دوم : بهار 1364 تهران

32- ص  98 قصاید تا ملحقات « کلیات سعدی» چاپ دوم: بهار 1364 تهران

 

 

 

 


October 8th, 2007


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي